
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۹۷۸
۱
چو شاهین بر سر دست آن شکار انداز می گیرد
تذرو رنگ از رخسار گل پرواز می گیرد
۲
به خال زیر زلفی عشق رو کرده است رزقم را
تذروم دانه را از چنگل شهباز می گیرد
۳
ازین دلسوزتر ای باغبان با بلبلان سر کن
گل این باغ رنگ از شعله آواز می گیرد
۴
چنین از سرنوشت پیچ و تابم می شود ظاهر
که دل از دستم آن زلف کمند انداز می گیرد
۵
غبار کوی او را تا به سیر بوستان آرد
زبرگ گل صبا هر روز پای انداز می گیرد
۶
به من درس مقامات محبت می دهد بلبل
سیه مستی ببین کز دست مطرب ساز می گیرد
۷
به چشم نکته پردازش مسیحا بر نمی آید
نگاه او سخن را از لب اعجاز می گیرد
۸
علاج حسرت دیرین خود را می کند صائب
اگر این بار جا در بزم آن دمساز می گیرد
تصاویر و صوت


نظرات