
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۹۷۹
۱
دل از عاشق به شرم آن نرگس غماز می گیرد
شکار خود به چشم بسته این شهباز می گیرد
۲
اگر روی دلی از غنچه این بوستان بیند
زباد صبح بلبل بوی گل را باز می گیرد
۳
چراغ اهل معنی می شود از سرزنش روشن
زبان شمع تیزی از دهان گاز می گیرد
۴
اگرچه مانع پرواز می باشد گرفتاری
مرا دل در بر از یاد قفس پرواز می گیرد
۵
مشو از شکر حق غافل که حق از خلق نعمت را
نمی گیرد به کفر، اما به کفران باز می گیرد
۶
در انجام حیات از ضبط او عاجز نمی گردد
عنان نفس صائب هر که از آغاز می گیرد
تصاویر و صوت


نظرات