صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۰۱۷

۱

زشوق عالم بالا روان با تن نمی سازد

به پای کاروانی بوی پیراهن نمی سازد

۲

زخواب آلودگی روح تو در جسم است پا برجا

که چون بیدار گردد پای با دامن نمی سازد

۳

ترا دل مانده در قید تن از آلوده دامانی

وگرنه دانه چون شد پاک با خرمن نمی سازد

۴

مدار از دولت دنیای دون چشم وفاداری

که خورشید سبک جولان به یک روزن نمی سازد

۵

به تن جان گرامی در قیامت می کند رجعت

گسستن رشته را غافل ازین سوزن نمی سازد

۶

زتن وحشت کند صائب چو دل گردید نورانی

که چون آیینه روشن گشت با گلخن نمی سازد

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد سوم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۳۳۸

نظرات