
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۰۲۳
۱
دل ما بر سیه روزان فقر از خود فزون سوزد
چراغ خانه ما در برون بیش از درون سوزد
۲
به چشم روشنم از اشک خواهد شد سیه عالم
به این عنوان اگر در دل مرا چون لاله خون سوزد
۳
ندارد رنگی از بال سمندر آتش سوزان
کجا آن پرده شرم از شراب لاله گون سوزد؟
۴
بود دست حمایت عشق حسن آتشین خو را
که لرزد شمع بر خود بیشتر پروانه چون سوزد
۵
اگر نعلش در آتش نیست از خورشید رخساری
چرا هر شب ز انجم داغ چرخ نیلگون سوزد؟
۶
برآرد سر چو دود از خیمه گستاخانه لیلی را
نفس چون گردباد آن را که در دشت جنون سوزد
۷
ندارم شکوه ای از طالع وارون، به این شادم
که می آید به پایان زود چون شمعی نگون سوزد
۸
نشوید خواب اگر از چشم شیران گریه مجنون
که در شبها چراغی بر سر اهل جنون سوزد؟
۹
برآید روز حشر از بوته صائب چون زر خالص
به درد و داغ عشق آن کس که در اینجا فزون سوزد
تصاویر و صوت


نظرات