
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۰۴
۱
تا ز چشم شوخ او در گردش آمد جامها
چون رم آهو بیابانی شدند آرامها
۲
دلبری را زلف او در دور خط از سر گرفت
میشود از خاک افزون حرص چشم دامها
۳
خام کرد آن آتشینرو آرزوهای مرا
گرچه از خورشید تابان پخته گردد خامها
۴
هر سؤالی را جوابی پیش ازین آماده بود
بیجواب از کوه تمکین تو شد پیغامها
۵
پستهها را لعل میگونت گریبانچاک کرد
تلخ شد از چشم شوخت خواب بر بادامها
۶
سنگ میشد پیش ازین در پنجه ابرام، موم
از دل سخت تو بیتأثیر شد ابرامها
۷
راست ناید با وطن نقش گرامیگوهران
روی در دیوار باشد در نگینها نامها
۸
نیست اوج اعتبار پوچمغزان را ثبات
کوزه خالی فتد زود از کنار بامها
۹
از دو جانب بود مشکل جمع کردن خویش را
فکر آغازم برآورد از غم انجامها
۱۰
شد منور سینه من صائب از داغ جنون
خانه تاریک را روشن کند گلجامها
تصاویر و صوت


نظرات