
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۰۵
۱
پخته میگردند از سودای زلفش خامها
این ره باریک، رهرو را دهد اندامها
۲
این غزالی را که من صیاد او گردیدهام
چشم حسرت میشود در رهگذارش دامها
۳
قاصد بیرحم اگر از خود نسازد حرف را
میبرد چون بوسه دل، شیرینی پیغامها
۴
فتنه چشم تو تا بیدار شد از خواب ناز
در شکر شد خواب شیرین تلخ بر بادامها
۵
دیده چون دستار کن از گریه کز چشم سفید
کعبه دیدار دارد جامه احرامها
۶
چون گره بگشایی از مو، شام گردد صبحها
پرده چون بگشایی از رو، صبح گردد شامها
۷
تا گذشت از بوستان مستانه سرو قامتت
بر گلوی قمریان شد طوق، خط جامها
۸
کار مزدوران بود خدمت به امید نوال
مخلصان را نیست صائب چشم بر انعامها
تصاویر و صوت

نظرات