صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۰۵۹

۱

زیاد آن ستمگر از رخ من رنگ می ریزد

دل این شیشه نازک زنام سنگ می ریزد

۲

نمی دانم چه می سازد درین بستانسرا دیگر

که از گل باز معمار بهاران رنگ می ریزد

۳

نبیند زرد رویی در خزان از تنگدستیها

در ایام خزان هر کس می گلرنگ می ریزد

۴

مترس از ناله ما بیدلان ای دشمن ایمان

که اول بیجگر از خود سلاح جنگ می ریزد

۵

بلای آسمانی توبه کرد از مردم آزاری

همان زان نرگس نیلوفری نیرنگ می ریزد

۶

دل دیوانه من سرمه چشم غزالان شد

هنوز از دست و دامن کودکان را سنگ می ریزد

۷

مگر کوتاهیی دیده است از زلف دراز خود؟

که رنگ تازه ای حسن از خط شبرنگ می ریزد

۸

نباشد یک نفس بی فتنه ای چشم کبود او

بلا پیوسته از گردون مینا رنگ می ریزد

۹

نباشد یک نفس بی فتنه ای چشم کبود او

بلا پیوسته از گردون مینا رنگ می ریزد

۱۰

چه رنگینی دهد مشاطه آن دست نگارین را؟

که خون بیگناهانش مدام از چنگ می ریزد

۱۱

زدست ممسکان آید به سختی خرده ای بیرون

زروی سخت آهن این شرار از سنگ می ریزد

۱۲

به طوفان می دهد موج حلاوت خاک را صائب

اگر زین گونه شکر زان دهان تنگ می ریزد

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد سوم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۳۵۶
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۱۶۹

نظرات