
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۰۶۴
۱
فروغ حسن یار از چهره گلزار پیدا شد
درین گلزار آخر یک گل بی خار پیدا شد
۲
زچشم بد خدا آن خط مشکین را نگه دارد
که از هر حلقه اش انگشتر زنهار پیدا شد
۳
سراپا چشم شو تا دامن دولت به دست آری
به خاب ناز رو چون دولت بیدار پیدا شد
۴
محک از کارهای سخت باشد شیرمردان را
به مردم جوهر فرهاد در کهسار پیدا شد
۵
مسلمان می شمردم خویش را، چون شد دلم روشن
ز زیر خرقه ام چون شمع صدزنار پیدا شد
۶
مرا صائب به فکر کار عشق انداخت بیکاری
عجب کاری برای مردم بیکار پیدا شد!
تصاویر و صوت

نظرات