صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۰۷۸

۱

رگ جانها به هم پیوسته شد زلف پریشان شد

لطافتهای عالم گرد شد سیب زنخدان شد

۲

خط سبزی برون آورد لعل آبدار او

که از غیرت سیه عالم به چشم آب حیوان شد

۳

در آن تنگ دهن زان عقد دندان حیرتی دارم

که چون در نقطه موهوم این سی پاره پنهان شد؟

۴

همان لب تشنه خون است تیغ آبدار او

اگرچه از شهیدانش زمین کان بدخشان شد

۵

مگر آمد به عزم صید بیرون نی سوار من؟

که بر شیر ژیان انگشت زنهاری نیستان شد

۶

همان پروانه بیتاب را در پرده می سوزد

زخط رخسار او هر چند شمع زیر دامان شد

۷

مگر از خود برون رفتن به فریادم رسد صائب

که بر شور جنون من بیابان تنگ میدان شد

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۳۴
دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد سوم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۳۶۵

نظرات