صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۰۸۰

۱

دل تاریک من روشن زفیض صبحگاهی شد

چراغ من جهان افروز زین نور الهی شد

۲

سر خود گوی چوگان حوادث کرد بی مغزی

که با داغ جنون قانع به تاج پادشاهی شد

۳

بهار دیده نظارگی شد چون گل رعنا

زعشق لاله رویان چهره هر کس که کاهی شد

۴

امید من یکی صد شد به دور خط از ان لبها

چو آب زندگانی قسمت خضر از سیاهی شد

۵

زبدخویی چرا بازیچه شیطان شود آدم؟

زخلق خوش توان تا مظهر لطف الهی شد

۶

عزیزان جهان را خوار سازد پاکدامانی

اسیر چاه و زندان ماه مصر از بیگناهی شد

۷

سر خود در سر زینت مکن چون کوته اندیشان

که عمر شمع کوته بقر سر زرین کلاهی شد

۸

سبکروحانه پیش از مرگ ترک جسم خاکی کن

چو زین ویرانه بیرون عاقبت خواهی نخواهی شد

۹

به از خجلت شفیعی نیست صائب رو سیاهان را

که جرم اندک من بی شمار از عذرخواهی شد

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد سوم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۳۶۶

نظرات