صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۰۹۳

۱

خوشا دردی که از چشم بداندیشان نهان باشد

خوشا چاکی که چون خرما به جیب استخوان باشد

۲

همیشه کاروان را گرد از دنبال می آید

مرا گرد کسادی پیش پیش کاروان باشد

۳

دلش از شکوه من چون چراغ طور می سوزد

چرا کس در شکایت اینقدر آتش زبان باشد؟

۴

حصار خویش کردم سخت جانی را، ندانستم

که شمشیر قضا را جان سخت من فسان باشد

۵

به یک تقصیر سهل از مردم آگاه می رنجم

نظر پوشیدن از بیدار دل خواب گران باشد

۶

تراوش می کند این نکته از بیهوشی مجنون

که سنگ کودکان دیوانه را رطل گران باشد

۷

خزان از دور می بوسد زمین و باز می گردد

در آن گلشن که بلبل صائب آتش زبان باشد

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد سوم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۳۷۲
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۶۱۹

نظرات