صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۰۹۸

۱

کیم من تا سلیمان میهمان خوان من باشد؟

دل خود می خورد موری اگر مهمان من باشد

۲

من و همصحبتی در خلد با زاهد، معاذالله

که در هر جا گرانجانی بود زندان من باشد

۳

گر از دست تهی آتش بر آرم چون چنار از خود

از ان خوشتر که چشمی در پی سامان من باشد

۴

اگر مستلزم خواری شود همت نمی خواهم

چرا آزاده ای شرمنده احسان من باشد؟

۵

به مقصد می رسانم بی کشاکش راست کیشان را

کمان چرخ اگر در قبضه فرمان من باشد

۶

درین کاشانه شش گوشه من آن شهد بی نیشم

که عیش مردمان شیرین زکسر شان من باشد

۷

که دارد تاب آمیزش، که شادی مرگ می گردم

خیال وصل او در خواب اگر مهمان من باشد

۸

ندارد غنچه دلگیر من سامان خندیدن

اگر از زعفران خار و خس بستان من باشد

۹

من از اندیشه ترتیب دیوان فارغم صائب

که لوح سینه روشندلان دیوان من باشد

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۶۳۰
دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد سوم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۳۷۴

نظرات