صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۱۰۰

۱

ز ابروی تو دل گردد زره، گر آهنین باشد

کمانی را که تیر از خانه خیزد این چنین باشد

۲

کند در پرده مه سیر خورشید جهان آرا

زصورت، دیده هر کس به صورت آفرین باشد

۳

مرا با قامت رعنای او عیشی است بی پایان

حیات جاودان از مردم کوتاه بین باشد

۴

نگردد مانع از گوهرافشانی موج، دریا را

چه پروا باد دستان را زچین آستین باشد؟

۵

درین بستان نهد چون سرو هر کس دست خود بر دل

در ایام خزان پیرایه روی زمین باشد

۶

شود روشنتر از صبح قیامت شمع اقبالش

سرافرازی که چون خورشید چشمش بر زمین باشد

۷

عمل چون خالص افتد خود بهشت خویش می گردد

که شمع خانه زنبور هم از انگبین باشد

۸

چه با من می تواند کرد داغ عشق او صائب؟

سمندر را چه پروا از شراب آتشین باشد؟

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد سوم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۳۷۴

نظرات