صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۱۰۶

۱

به مستی از ته دل آدمی خشنود می باشد

نشاط هوشیاران قلب روی اندود می باشد

۲

زیان نقصان ندارد مایه داران مروت را

فرومایه است هر کس دیده اش بر سود می باشد

۳

زفیض چشم حق بین در بیابانی است جولانم

که آنجا هر سیاهی کعبه مقصود می باشد

۴

تو کز ذوق شهادت غافلی سیر گلستان کن

که ما را شاخ گل شمشیر خون آلود می باشد

۵

نشد دست زرافشان مهر را خاک از فرو رفتن

نمی ریزد زهم دستی که صاحب جود می باشد

۶

تفاوت نیست پیش بلبلان در خرده های گل

به چشم عارفان هر اختری مسعود می باشد

۷

حریص از بیقراری نقد خود را نسیه می سازد

دل خرسند را هر نسیه ای موجود می باشد

۸

مآل کفر و ایمان را نمی دانم، همین دانم

که هر کس عشق ورزد عاقبت محمود می باشد

۹

نگردد با بصیرت جمع در زیر فلک بودن

گریزان چشم بینای شرر از دود می باشد

۱۰

زدست انداز دوران پاره گردیدن نمی داند

لباسی را که اشک و آه تار و پود می باشد

۱۱

بغیر از درد و داغ عشق صائب هر چه اندوزی

به بازار قیامت سربسر نابود می باشد

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد سوم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۳۷۷

نظرات