صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۱۱۷

۱

گرفتاری به قدر رشته آمال می باشد

دلی کز آرزو شد پاک فارغبال می باشد

۲

شبیخون نسیم صبح را افسانه می داند

سر هر کس گرانخواب از می اقبال می باشد

۳

شدم سر در هوا از کوته اندیشی، ندانستم

که باغ دلگشا اینجا به زیر بال می باشد

۴

زجمعیت نباشد بهره ای چشم حریصان را

زخرمن گرد رزق دیده غربال می باشد

۵

همان بهتر که نگشایی لب پرشکوه ما را

چه غیر از خون گره در پرده تبخال می باشد؟

۶

ندارد چون سر بیمار آسایش به یک بالین

زبان هر که در فرمان قیل و قال می باشد

۷

نگردد چشم حسرت مانع عمر از سبکسیری

کجا سد ره آب روان غربال می باشد؟

۸

زغفلت عین ادبارست اقبال خودآرایان

که دایم دیده طاوس در دنبال می باشد

۹

صدف را می شود مهر خموشی دانه گوهر

زبان و اصلان از لاف و دعوی لال می باشد

۱۰

مرا هم صبح امید از خط او می شود طالع

شب ادبار اگر آبستن اقبال می باشد

۱۱

زتسلیم و رضا آزاده ای صائب خبر دارد

که در فقر و غنا حالش به یک منوال می باشد

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد سوم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۳۸۲

نظرات