صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۱۵۲

۱

کجا داغ جنون را قدر هر فرزانه می‌داند؟

سمندر نشئهٔ این آتشین پیمانه می‌داند

۲

جدایی نیست از صیاد صید آشنارو را

کمان او مرا با خویشتن همخانه می‌داند

۳

مگو حرف از ندامت کاین دل کافرنهاد من

غبار معصیت را صندل بتخانه می‌داند

۴

تلاش صحبت آیینه‌رویی می‌کند شوقم

که جوهر را حجابش سبزه بیگانه می‌داند

۵

غلط‌بینی که واقف نیست از ربط دل عاشق

پریشان‌حالی آن زلف را از شانه می‌داند

۶

ز دل‌های پریشان پرس حال زلف و کاکل را

که مضمون خط زنجیر را دیوانه می‌داند

۷

نواسنجی که بر شاخ قناعت آشیان دارد

اگر صد عقده می‌افتد به بالش دانه می‌داند

۸

شکست خاطر اطفال سنگ راه می‌گردد

وگرنه راه صحرای جنون دیوانه می‌داند

۹

منم کز تیره‌بختی راه بیرون شد نمی‌یابم

وگرنه دود راه روزن کاشانه می‌داند

۱۰

به معنی هرکه دارد آشنایی چون دل صائب

نگاه آشنا را معنی بیگانه می‌داند

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد سوم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۳۹۹
کلیات صائب تبریزی از روی نسخهٔ خطی که خود شاعر تصحیح نموده با مقدمه و شرح حال آقای امیری فیروزکوهی از انتشارات کتابفروشی خیام، مقدمه مورخ ۱۳۳۳ شمسی - گردآورنده: ج. آزمون - تصویر ۵۵۴
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۱۵۹

نظرات