
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۱۶
۱
گهر نشمرده می ریزند بر کوته زبان اینجا
سخن بی پرده می گویند باگوش گران اینجا
۲
سبکروحانه خود را بر دم تیغ شهادت زن
به کوری خرج خواهی کرد تا کی نقدجان اینجا؟
۳
ز بخت سبز بیزارند، حیران گشتگان تو
نمی گیرد به خود عکس چمن آب روان اینجا
۴
به خون عاجزان چرخ سیه دل تشنه تر باشد
سر شبنم کند خورشید تابان بر سنان اینجا
۵
که می آید برون از عهده دریای شکر او؟
چه سازد گر نگردد آب، شمشیر زبان اینجا؟
۶
ز صحرای تعلق چون کسی سالم برون آید؟
زمین گیرست از تر دامنی ریگ روان اینجا
۷
به ناکامی سرآور تا به کام دل رسی صائب
نراند هر که کام از خود، نگردد کامران اینجا
تصاویر و صوت


نظرات