صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۱۶۰

۱

اگر ته جرعه خود یار بر خاک من افشاند

غبار من ز استغنا به گوهر دامن افشاند

۲

مگر بیطاقتیها بال پروازم شود، ورنه

که را دارم که مشت خار من در گلخن افشاند؟

۳

دماغ گل پریشانتر شود از ناله بلبل

عبیر زلف او را گر صبا بر گلشن افشاند

۴

کسی از رشته سر درگم من آگهی دارد

که شب از خار خار دل به بستر سوزن افشاند

۵

به افشاندن غبار من نرفت از دامن پاکش

گهر گرد یتیمی را چسان از دامن افشاند؟

۶

اسیر عشق را از عشق آزادی نمی باشد

چه امکان دارد ا خود برگ نخل ایمن افشاند؟

۷

زهی خجلت زلیخا را که یوسف در حریم او

غبار دیده یعقوب بر پیراهن افشاند

۸

زسودا خشک شد خون در رگ من آنچنان صائب

که موج نبض من در راه عیسی سوزن افشاند

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد سوم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۴۰۲
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۶۱۶

نظرات