
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۱۶۱
۱
که در عیش و طرب پیوسته در دار فنا ماند؟
کدامین دست را دیدی که دایم در حنا ماند؟
۲
زشوق جستجوی یار از گردش نمی مانم
اگر در سنگ پایم همچو دست آسیا ماند
۳
چنین کز آتش دل آب گردیدم عجب نبود
که نقش بوریا بر جسمم از موج هوا ماند
۴
حجاب عشق اگر چشم مرا بندد دم کشتن
چنان نالم که دست و تیغ قاتل بر هوا ماند
۵
به بیدردان نشستن هرزه خندی بار می آرد
گریبان چمن حیف است در دست صبا ماند
۶
کجا ابر تنک خورشید را مستور می سازد؟
صفای آن بدن پوشیده کی زیر قبا ماند؟
۷
مکش دست هوس از دامن صدق طلب صائب
که گمره می شود هر کس که از رهبر جدا ماند
تصاویر و صوت

نظرات