
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۱۶۶
۱
دل از غش صاف چون گردید در دنیا نمی ماند
چو خرمن پاک شد در دامن صحرا نمی ماند
۲
نباشد چشم در دنبال ارواح مقدس را
زعیسی سوزنی بر جای در دنیا نمی ماند
۳
سخن کش می کند خالی دل ارباب معنی را
زغواصان گهر در سینه دریا نمی ماند
۴
حدیث پوچ گویان بی تأمل بر زبان آید
کف بی مغز هرگز در دل دریا نمی ماند
۵
حذر کن چون عقاب از سایه بال هما صائب
که در یک جا دو ساعت دولت دنیا نمی ماند
تصاویر و صوت

نظرات