صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۱۸

۱

فقیری پیشه کن، از اغنیا حاجت مخواه اینجا

که از درویش، همت می کند دریوزه شاه اینجا

۲

برآ زین خاکدان گر گوشه آسودگی خواهی

که چون صحرای محشر نیست امید پناه اینجا

۳

ز پستی می توان دریافت معراج بلندی را

سرافراز از شکستن می شود طرف کلاه اینجا

۴

به دیوان قیامت چون شود حاضر گرانجانی

که نتواند قدم برداشت از بار گناه اینجا؟

۵

به خون انداختم از حرص نان خود، ندانستم

کز اکسیر قناعت مشک می گردد گیاه اینجا

۶

ز راه جذبه توفیق، سالک می شود واصل

به بال کهربا پرواز گیرد برگ کاه اینجا

۷

گزیر از سرمه نبود دیده آهو نگاهان را

مکن گر اهل دیدی، شکوه از بخت سیاه اینجا

۸

درین عبرت سرا مگشا نظر زنهار بی عبرت

که می گردد ز گوهر قیمتی تار نگاه اینجا

۹

جهان چون کاروان ریگ دارد نعل در آتش

مکن چون غافلان ریگ روان را تکیه گاه اینجا

۱۰

سر از یک جیب با خورشید بیرون آوری صائب

ز صدق دل برآری گر نفس چون صبحگاه اینجا

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان؛ غزلیات: الف - ب - تصویر ۱۸۶
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۷۲

نظرات