صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۱۸۱

۱

تو از نام بلند ای نوجوان بردار کام خود

که پیران می کنند از قامت خم حلقه نام خود

۲

زفیض راستی از محتسب بر خود نمی لرزم

به کوه قاف دارم پشت از سنگ تمام خود

۳

گر از بیطاقتی خود قاصد پیغام خود گردم

فرامش می کنم در راه از غیرت پیام خود!

۴

حذر کن از می سرکش که تاکش با زمین گیری

به چندین دست نتواند نگه دارد زمام خود

۵

مرا از بوته خجلت بر آر ای شعله سرکش

که خونها می خورم چون لاله از سودای خام خود

۶

چه افتاده است بر دل بار گردم عندلیبان را؟

چو من از بوی گل چون غنچه می گیرم مشا خود

۷

ز آواز شکست من دل احباب می ریزد

وگرنه من نمی دارم دریغ از سنگ جام خود

۸

شکاری چون به بخت ما نمی افتد همان بهتر

که در خاک فراموشان نهان سازیم دام خود

۹

به شور من ندارد بلبلی این بوستان صائب

روان گردد، به خون مرده گر خوانم کلام خود

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد سوم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۴۱۱

نظرات