
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۱۸۶
۱
کجا از هر مقلد کار ارباب بیان آید؟
نیاید از ده انگشت آنچه تنها از زبان آید
۲
کند مغلوب شیطان را به همت نفس صاحبدل
که سگ بر گرگ مستولی به امداد شبان آید
۳
کمانداری به ابروی سبکدست تو می زیبد
که زخم ناوکش بر مغز پیش از استخوان آید
۴
مشو در خواری از حال عزیزان جهان غافل
که یوسف در لباس بندگان در کاروان آید
۵
زفیض وسعت مشرب ندیدم سختی از دوران
که کشتی بی خطر بیرون زبحر بیکران آید
۶
ندانم چیست طعم آن لب میخوش، همین دانم
که آب زندگی از دیدن او در دهان آید
تصاویر و صوت

نظرات