صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۱۹۱

۱

اگر طوفان زچشم خونفشان من برون آید

کجا از عهده خواب گران من برون آید؟

۲

زهی غفلت که با این زشت کاری چشم آن دارم

که یوسف از غبار کاروان من برون آید

۳

پر پروانه گردد پرده گوش آسمانها را

زلب چون ناله آتش عنان من برون آید

۴

نفس چون مشک سوزد در جگر وحشی غزالان را

به قصد صید چون ابر و کمان من برون آید

۵

نگه چون اشک گردد آب در چشم تماشایی

به این شرم و حیا گر دلستان من برون آید

۶

رگ خامی سراسر می رود چون رشته در جانم

اگر چون شمع آتش از دهان من برون آید

۷

زجوش گل رگ لعل است هر خاری زدیوارم

تماشایی چسان از بوستان من برون آید؟

۸

زمغز خاک از شوق خدنگ آن کمان ابرو

گریبان چاک چون صبح استخوان من برون آید

۹

حلاوت می چکد چون طوطیان صائب زگفتارم

به دل چسبد حدیثی کز زبان من برون آید

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد سوم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۴۱۶

نظرات