صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۱۹۲

۱

گر از نظاره خورشید در چشم آب می‌آید

ز روی لاله‌رنگش در نظر خوناب می‌آید

۲

در آن محفل که بی‌آتش سپند از جای برخیزد

کجا خودداری از پروانه بی‌تاب می‌آید؟

۳

ندارد صیدی از من صیدگاه عشق لاغرتر

که از قتلم به چشم جوهر تیغ آب می‌آید

۴

مگر شد نرم یاقوت لب او از غبار خط؟

که حرف بوسه از دل بر زبان بی‌تاب می‌آید

۵

همانا بخت من از نارسایی‌ها برون آمد

که بی‌تکلیف در ویرانه‌ام سیلاب می‌آید

۶

دل آگاه در پیری ز غفلت بیش می‌لرزد

که وقت صبح اکثر شبروان را خواب می‌آید

۷

چو ماهی گر برآرم پر درین دریا عجب نبود

که هر موجی به چشم وحشتم قلاب می‌آید

۸

چنان نازک شده است از گریه کردن پرده چشمم

که آبم در نظر از پرتو مهتاب می‌آید

۹

نباشد پرده‌پوشی تیر کج را چون کمان صائب

کجا زاهد برون از گوشه محراب می‌آید؟

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد سوم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۴۱۶

نظرات