صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۲۰۳

۱

نفس از سینه ام از بس به خون آغشته می آید

سخن از لب مرا بیرون چو خون از کشته می آید

۲

ز اشک و آه مگسل گردل روشن طمع داری

که نبض آن گهر در کف ازین سررشته می آید

۳

شود صاحب بصیرت هر که پوشد دیده از دنیا

گشاد این حباب از چشم بر هم هشته می آید

۴

بلای آسمان را از که می آید عنا نداری؟

که پرزورست سیلی کز فراز پشته می آید

۵

مظفر می شود هر کس زدنیا روی گردان شد

درین پیکار فتح از لشکر برگشته می آید

۶

کدامین شاخ گل دامن کشان زین بزم بیرون شد؟

که بوی گل به مغزم از چراغ کشته می آید

۷

کدامین دل زپیچ و تاب گردیده است خون یارب؟

که باد امروز از زلفش به خون آغشته می آید

۸

چه نقش تازه ای بر آب زد بیرحمیش صائب؟

کز آن کو، نامه بر با نامه ننوشته می آید

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد سوم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۴۲۲

نظرات