
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۲۰۵
۱
اگر درد مرا زان بیمروت چاره میآید
نه آخر چشمه هم بیرون ز سنگ خاره میآید؟
۲
کلیدی نیست غیر از سخترویی قفل مطلب را
به آهن این شرر بیرون ز سنگ خاره میآید
۳
کدامین خانه پرداز است در جانم نمیدانم
که جای اشک از چشمم دل آواره میآید
۴
نمیبیند به دنبال خود از حرص طلب غافل
وگرنه روزی از دنبال روزیخواره میآید
۵
نظر بر چشم شیر انداختن بندد دهانش را
تو گر ثابت قدم باشی چه از سیاره میآید؟
۶
بلا در آستین بسیار دارد گوشه عزلت
که گل از شاخ بیرون با دل صدپاره میآید
۷
نوازش در مقام معذرت کم نیست از ریزش
که گاهی کار شیر از جنبش گهواره میآید
۸
به غیر از بیکسی صائب که میگیرد خبر از من
که از یاران به سروقت من بیچاره میآید؟
تصاویر و صوت

نظرات