صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۲۱۰

۱

ز آهم نم به چشم چرخ بداختر نمی‌آید

به دود تلخ، اشک از دیده مجمر نمی‌آید

۲

مگر یاقوت سیرابش به داد من رسد، ورنه

مرا سیراب گردانیدن از کوثر نمی‌آید

۳

چنان کز زلف او آمد دلم بیرون به ناکامی

به این نومیدی از ظلمات اسکندر نمی‌آید

۴

کمال اهل معنی در غریبی می‌شود ظاهر

که تا در بحر باشد نکهت از عنبر نمی‌آید

۵

برآید هر که با خود، برنیاید عالمی با او

شود از مور عاجز هرکه با خود برنمی‌آید

۶

در افتادگی زن تا ز منزل سر برون آری

که قطع این ره از مقراض بال و پر نمی‌آید

۷

حریم سینه زندان است بر دل‌های سودایی

که چون غلتان شود خودداری از گوهر نمی‌آید

۸

به تمکینی به آغوش من بی‌تاب می‌آیی

که می از شیشه سربسته در ساغر نمی‌آید

۹

به تنهایی گرفت آفاق را خورشید بی‌انجم

ز اقبال آنچه می‌آید ز صد لشکر نمی‌آید

۱۰

ز خودداری نشد کم گریهٔ بی‌اختیار من

علاج شورش این بحر از لنگر نمی‌آید

۱۱

من بی‌تاب چون اظهار درد خود کنم صائب؟

که آواز سپند از محفل او برنمی‌آید

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد سوم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۴۲۴
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۲۵۸

نظرات