صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۲۱۲

۱

مصفا تا نمی‌گردد، ز تن جان برنمی‌آید

نگردد پاک تا یوسف، ز زندان برنمی‌آید

۲

گریبان لحد را چاک خواهد کرد اشک من

تنور از عهده تسخیر طوفان برنمی‌آید

۳

به راه دشمنان خود کدامین خار می‌ریزم؟

که از پیش دو چشمم همچو مژگان برنمی‌آید

۴

چو حیرت چشم‌بندی می‌کند ذرات عالم را

چرا از ابر آن خورشید تابان برنمی‌آید؟

۵

حیا چندان که خود را می‌کشد در پرده‌پوشی‌ها

به شوخی‌های آن چاک گریبان برنمی‌آید

۶

کدامین شب نمی‌ریزد ز کلکم مصرع رنگین؟

کدامین روز شیری زین نیستان برنمی‌آید؟

۷

کشیدم تا قدم از کوی هستی خون عرق کردم

ازین گل پای خواب‌آلود آسان برنمی‌آید

۸

ز چندین آه اگر یک آه اثر دارد غنیمت دان

که دایم ماه مصر از چاه کنعان برنمی‌آید

۹

دل گرمی مگر هنگامه‌افروزی کند، ورنه

به این بزم خنک خورشید تابان برنمی‌آید

۱۰

تو تا از پرده شرم و حیا بیرون نمی‌آیی

نگاه از دیده عاشق به سامان برنمی‌آید

۱۱

مگر جولان او صائب قیامت را عیان سازد

وگرنه هیچ گردی زین نمکدان برنمی‌آید

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد سوم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۴۲۶

نظرات