صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۲۱۶

۱

به کار سینه‌صافان دیده روشن نمی‌آید

که نور خانه آیینه از روزن نمی‌آید

۲

سرافرازی اگر داری طمع سر در گریبان کش

کز این دریا برون کس بی‌فرو رفتن نمی‌آید

۳

چه حاصل از سلاح آن را که نبود جوهر ذاتی؟

چو دل محکم نباشد کاری از جوشن نمی‌آید

۴

نمی‌سازد نگین دان لعل را بی‌آب از تنگی

به افشردن برون خونم از ان دامن نمی‌آید

۵

به حال خود نیارد چرب نرمی بی‌دماغان را

که اصلاح چراغ کشته از روغن نمی‌آید

۶

نگه بی‌دست و پا می‌گردد از روی عرقناکش

ز جوش گل تماشایی به این گلشن نمی‌آید

۷

مرا گرد یتیمی جزو تن گشته است چون گوهر

به رفتن گرد بیرون از سرای من نمی‌آید

۸

به زور جذبه دریاست چون سیلاب سیر من

مرا از راه برگرداندن از رهزن نمی‌آید

۹

به روی سخت گردد از خسیسان خرده‌ای حاصل

شرر بیرون ز صلب سنگ بی‌آهن نمی‌آید

۱۰

نگیرد پرده بیگانگی جای عزیزان را

علاج چشم من از بوی پیراهن نمی‌آید

۱۱

ز جمعیت نگردد خرده‌بینی کم خسیسان را

علاج چشم تنگ مور از خرمن نمی‌آید

۱۲

خطر بسیار دارد راه حق، باریک شو صائب

که موسی بی‌عصا در وادی ایمن نمی‌آید

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد سوم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۴۲۷

نظرات