
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۲۲۶
۱
نکویان را عتاب و لطف با هم یار میباید
زبان تلخ با لبهای شکربار میباید
۲
درین بستانسرا چون سرو معشوقی و رعنایی
به قامت راست ناید، شیوهٔ رفتار میباید
۳
نه آسان است جمع آوردن اسباب دلداری
رخ آیینهسان و خط چون زنگار میباید
۴
ز جوش مشتری گیرد بلندی قیمت گوهر
قماش ماه کنعان بر سر بازار میباید
۵
حیا از عهده این خیره چشمان برنمیآید
گلستان ترا گوش گران، دیوار میباید
۶
به مژگان بیستون را میتوان برداشتن از جا
همین روی دلی زان یار شیرین کار میباید
۷
زلیخا چشم یاری از صبا دارد، نمیداند
که بوی پیرهن را چشم چون دستار میباید
۸
نه آسان است سر از حلقه مستان برون بردن
سری آشفتهتر از طرّهٔ دستار میباید
۹
متاع من همه گفتار بیکردار و در محشر
پی سودا همه کردار بیگفتار میباید
۱۰
به شب بیداری از نیرنگ می ایمن مشو صائب
که مکر دختر رَز را دل بیدار میباید
تصاویر و صوت

نظرات