صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۲۲۹

۱

مگر زلف سبکسیر تو از جولان بیاساید

که از دست کشاکش رشته های جان بیاساید

۲

اگرنه بر امید وصل یوسف طلعتی باشد

به چندین چشم، چون زنجیر در زندان بیاساید؟

۳

به راهش تا فشاندم نقد جان آسوده گردیدم

چو تخم آسوده گردد در زمین، دهقان بیاساید

۴

نمکدان بشکند گر شور محشر در گریبانش

نمک پرورده لعل ترا کی جان بیاساید؟

۵

مرا از پای نافرمان چها بر سر نمی آید

خوشا پایی که همچون سرو در دامان بیاساید

۶

در آن وادی که محمل پرده سازست از افغان

جرس کی ظرف آن دارد که از افغان بیاساید؟

۷

میان جسم و جان پیوند محکم می شود صائب

اگر سیل پریشانگرد در ویران بیاساید

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد سوم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۴۳۳

نظرات