صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۲۳۸

۱

زدل زنگ کدورت چشم خونپالا نمی شوید

که سبزی را می گلرنگ از مینا نمی شوید

۲

نشد شیرینی گفتار من از شوربختی کم

که شیرینی زگوهر تلخی دریا نمی شوید

۳

وضو ناکرده احرام طواف کعبه می بندد

خداجویی که دست خویش از دنیا نمی شوید

۴

به زور گریه نتوان یار را یکرنگ خود کردن

دورنگی اشک شبنم از گل رعنا نمی شوید

۵

دل خود را به صد امید کردم آب، ازین غافل

که رو در چشمه مهرآن سمن سیما نمی شوید

۶

کجا از خاطر عشاق خواهد گرد غم شستن؟

که روی خود زناز آن یار بی پروا نمی شوید

۷

نفس بیهوده سوزد صبح در شبهای تار من

که از فرعون ظلمت را ید بیضا نمی شوید

۸

نشد از داغ کم سودای لیلی از سر مجنون

که انجم تیرگی را از دل شبها نمی شوید

۹

وضوی سالک کوتاه بین صائب بود ناقص

ز اسباب جهان تا دست خود یکجا نمی شوید

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد سوم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۴۳۷

نظرات