
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۲۵۳
۱
نفس از توبه صادق دم عیسی گردد
دست از بیعت تقوی ید بیضا گردد
۲
پرتو شمع محال است به روزن نرسد
دل چو روشن شود اعضاء همه بینا گردد
۳
گرد عصیان اگر از چهره دل پاک کنی
از فروغ تو زمین آینه سیما گردد
۴
لب اگر از لب پیمانه می برداری
نفس پاک تو جان بخش چو عیسی گردد
۵
اگر از جلوه مینا گذرانی خود را
فیض نازل به تو از عالم بالا گردد
۶
ملک بیگانه بود بیخبری عاقل را
کسی از بهر چه در کشور اعدا گردد؟
۷
دست رغبت ز حنای می گلرنگ بشوی
تا ز روشن گهری چون ید بیضا گردد
۸
در حریمی که کشد خط به زمین جبهه عقل
کلک صائب ز فضولی است که گویا گردد
تصاویر و صوت


نظرات