
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۲۶۳
۱
که گمان داشت ز خط حسن تو زایل گردد؟
فرد خورشید که می گفت که باطل گردد؟
۲
می تواند ز رخ شمع کسی گل چیدن
که چو پروانه به گرد سر محفل گردد
۳
ناف دریاست چو گرداب مرا لنگرگاه
نیستم موج که سعیم پی ساحل گردد
۴
مرغ روح شهدا پر به پر هم بسته است
زهره کیست که گرد سر قاتل گردد؟
۵
سخن تلخ فرو برده و قهقه زده ام
کام من تلخ کی از زهر هلاهل گردد؟
۶
سر مژگان سبکرو به سلامت باشد!
پا اگر آبله از دوری منزل گردد
۷
شبنم آینه کس چهره خورشید نکر
به چه رو با رخش آیینه مقابل گردد؟
تصاویر و صوت

نظرات