
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۲۸۶
۱
صبر در عشق ز دلها سفری می گردد
کوه در راه طلب کبک دری می گردد
۲
پرتو عاریتی نعل در آتش دارد
دولت ماه به یک شب سپری می گردد
۳
می و مطرب نبود زنده دلان را در کار
خنده بر غنچه نسیم سحری می گردد
۴
از نظرها ز خط سبز شود پنهان حسن
آدمیزاد درین شیشه پری می گردد
۵
غوطه در خون زند آن کس که کند غمازی
صبح خونین جگر از پرده دری می گردد
۶
همچو آیینه که در شارع عام آویزند
عمر من صرف پریشان نظری می گردد
۷
سیل را پل نتواند ز سفر مانع شد
قامت هر که شود خم، سپری می گردد
۸
شد ز بی حاصلیم قامت چون تیر، کمان
شاخ هر چند خم از پر ثمری می گردد
۹
عشق گردید هوس در دل سودا زده ام
دیو در شیشه عشاق پری می گردد
۱۰
هر کجا کار به افتادگی از پیش رود
بال و پر باعث بی بال و پری می گردد
۱۱
می شود نقص بصیرت سبب وسعت رزق
تنگ این دایره از دیده وری می گردد
۱۲
صائب آرام دل من به جناح سفرست
تا که دیگر ز عزیزان سفری می گردد؟
تصاویر و صوت

نظرات