صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۲۹

۱

ز سیما می شود روشندلان را مهر و کین پیدا

که در دل هر چه پوشیده است، گردد از جبین پیدا

۲

نسازد پرده شب، گوهر شب تاب را پنهان

دل سوزان من باشد ز زلف عنبرین پیدا

۳

چنین گر چاک سازد سینه ها را زلف مشکینش

نگردد نافه سربسته در صحرای چین پیدا

۴

یکی صد شد ز خط، حسن لب یاقوت فام او

که گردد در نگین دان بیشتر حسن نگین پیدا

۵

سخن سنجیده گفتن نیست کار هر تنک ظرفی

نمی گردد ز هر آب تنک، در ثمین پیدا

۶

به وا کردن ندارد حاجت این مکتوب سر بسته

که گردد تنگدستی بی سخن از آستین پیدا

۷

جگرگاه زمین می شد ز خواب آلودگان خالی

اگر آسودگی می بود در روی زمین پیدا

۸

سیه رویی ندارد راستی در پی، نظر واکن

که این معنی ز نقش راست باشد در نگین پیدا

۹

نبود از درد دین، زین پیش خالی هیچ دل صائب

به درمان در زمان (ما) نگردد درد دین پیدا

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان؛ غزلیات: الف - ب - تصویر ۱۹۲

نظرات