
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۲۹۰
۱
کلفت از سینه می ناب برون می آرد
گرد ازین غمکده سیلاب برون می آرد
۲
شانه گر غور در آن زلف گرهگیر کند
تا قیامت دل بیتاب برون می آرد
۳
هرکه از حلقه آن زلف برآرد دل را
کشتی خویش ز گرداب برون می آرد
۴
شمع را شوق تماشای تو در بزم شراب
شب آدینه ز محراب برون می آرد
۵
در حریمی که لب لعل تو میکش باشد
قدح از خویش می ناب برون می آرد
۶
ساده لوحی که ز گردون به کجی خواهد کام
گوهر از بحر به قلاب برون می آرد
۷
هر که عریان شود از جامه هستی چو کتان
سر ز پیراهن مهتاب برون می آرد
۸
غیر دندان تو در دایره هستی نیست
آسیایی که ز خود آب برون می آرد
۹
جذبه خون من از شوق شهادت صائب
تیغ از پنجه قصاب برون می آرد
تصاویر و صوت

نظرات