
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۳
۱
گرچه محجوب از نظر کرده است بیجایی ترا
همچنان جوید ز هر جایی تماشایی ترا
۲
از لطافت فکر در کُنهِ تو نتواند رسید
چون تواند درک کردن نورِ بینایی ترا؟
۳
آنچنان کز دیدنِ جان است قاصر دیدهها
پردهٔ چشمِ جهانبین است پیدایی ترا
۴
چون الف کز اتّصالِ حرف باشد مستقیم
بر نیارد کثرتِ مردم ز یکتایی ترا
۵
میبرم غیرت به هر کس میشود جویای تو
گرچه نتوان یافت میدانم ز جویایی ترا
۶
از حواسِ خمس مستغنی است ذاتِ کاملت
لازمِ ذات است گویایی و بینایی ترا
۷
از دو فرمانده نگردد نظمِ عالم منتظم
شاهدِ وحدت بود بس عالمآرایی ترا
۸
شش جهت را میکنی از روی خود آیینه زار
نیست از دیدارِ خود از بس شکیبایی ترا
۹
هر دو عالم را کنی از جلوهگر زیر و زبر
کیست تا مانع تواند شد ز خودرأیی ترا؟
۱۰
غیرِ عیبِ خویش دیدن، گر ز اهلِ بینشی
نیست صائب حاصلِ دیگر ز بینایی ترا
تصاویر و صوت


نظرات
محسن جهان