صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۳

۱

گر‌چه محجوب از نظر کرده‌ است بی‌جایی ترا

همچنان جوید ز هر جایی تماشایی ترا

۲

از لطافت فکر در کُنهِ تو نتواند رسید

چون تواند درک‌ کردن نورِ بینایی ترا؟

۳

آنچنان کز دیدنِ جان است قاصر دیده‌ها

پردهٔ چشمِ جهان‌بین است پیدایی ترا

۴

چون الف کز اتّصالِ حرف باشد مستقیم

بر نیارد کثرتِ مردم ز یکتایی ترا

۵

می‌برم غیرت به هر کس می‌شود جویای تو

گر‌چه نتوان یافت می‌دانم ز جویایی ترا

۶

از حواسِ خمس مستغنی است ذاتِ کاملت

لازمِ ذات است گویایی و بینایی ترا

۷

از دو فرمانده نگردد نظمِ عالم منتظم

شاهدِ وحدت بود بس عالم‌آرایی ترا

۸

شش جهت را می‌کنی از روی خود آیینه‌ زار

نیست از دیدارِ خود از بس شکیبایی ترا

۹

هر دو عالم را کنی از جلوه‌گر زیر و زبر

کیست تا مانع تواند شد ز خودرأیی ترا؟

۱۰

غیرِ عیبِ خویش دیدن، گر ز اهلِ بینشی

نیست صائب حاصلِ دیگر ز بینایی ترا

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان؛ غزلیات: الف - ب - تصویر ۴۳
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۱۰۹

نظرات

user_image
محسن جهان
۱۴۰۱/۱۱/۰۷ - ۰۴:۳۲:۲۱
تفسیر ابیات ۱ الی ۳ فوق: عارف عهد صفوی در این غزل از وصف خداوند و عدم توانایی بشر در درک وجود او سخن می‌گوید: اگرچه بدلیل ملحوظ نشدن در بعد زمان و مکان از نظرها پنهان هستی، ولی به جهت جهان شمولی ذات تو، در هر جایی اثرت پدیدار است. از آنجائیکه وجودت دارای لطافت و زیبایی خاص و بی همتایی است، فکر و اندیشه قابلیت ادراک باطن و حقیقت تو را ندارد. و چگونه نور که منبع بینایی هر چیزی بوده و تو خالق آن هستی توانایی آشکار کردن ذات اقدس تو را دارد؟ همانگونه که چشم‌ ظاهری از دیدن روح و جان ناتوان است، آشکار شدن و معرفت به کنه وجودت پرده‌ای است برای دیدگان جهان بین ما، و فقط با چشم دل قابلیت درک‌ تو امکان پذیر است.