
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۳۳۵
۱
زخم عشاق محال است ز خنجر گذرد
چه خیال است که مخمور ز ساغر گذرد؟
۲
زاهد خشک ز سرچشمه زمزم نگذشت
مست چون از می چون خون کبوتر گذرد؟
۳
چرخ پر کوکبه سد ره عاشق نشود
این سپندی است که چون برق ز مجمر گذرد
۴
عبث آیینه زره پوش ز جوهر شده است
تیر مژگان تو از سد سکندر گذرد
۵
نافه را کاکل مشکین تو در هم پیچید
تا چه از نکهت زلف تو به عنبر گذرد
۶
خضر دست هوسی می کند از دور بلند
صائب آن نیست ز سرچشمه ساغر گذرد
تصاویر و صوت


نظرات