
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۳۳۸
۱
کلفت از مردم آزاده شتابان گذرد
همچو سیلاب که بر خانه بدوشان گذرد
۲
دیده هر که نشد باز درین عبرتگاه
روزگارش همه در خواب پریشان گذرد
۳
خود شکن شهپر توفیق مهیا دارد
رفرف موج، سبک از سر عمان گذرد
۴
تاج لعل از سر منصور نهندش بر سر
چون سر دار، سر هر که ز سامان گذرد
۵
گذرد تشنه دیدار تو از روضه خلد
همچو ماتم زده کز طرف گلستان گذرد
۶
رود از کار دو دستش ز عنانداری دل
هر که را از نظر آن سرو خرامان گذرد
۷
قطع پیوند به دلهای دو نیم آسان است
که سبک از سر خود پسته خندان گذرد
۸
دل دشمن به تهیدستی ما می سوزد
برق چون ابر ازین مزرعه گریان گذرد
۹
رفت در بیخبری عهد جوانی افسوس
تا بجا مانده هستی به چه عنوان گذرد
۱۰
تا به کی صائب از آن جان جهان باشم دور؟
مرگ بهتر ز حیاتی که به هجران گذرد
تصاویر و صوت


نظرات