
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۳۴۱
۱
روزگار طرب و نوبت غم می گذرد
ماتم و سور جهان زود ز هم می گذرد
۲
خواب آسودگی و عرصه هستی، هیهات
صبح ازین مرحله با تیغ دو دم می گذرد
۳
چه کند عرصه ایجاد به دلتنگی ما؟
سخن از تنگی صحرای عدم می گذرد
۴
ماه و خورشید نتابند رخ از سیلی عشق
سکه را حکم به دینار و درم می گذرد
۵
هیچ کس نیست که در فکر دل خود باشد
عمر مردم همه در فکر شکم می گذرد
۶
لب لعل تو به این آب نخواهد ماندن
دور فرماندهی خاتم جم می گذرد
۷
این چه چشم است که از غمزه بی زنهارش
آب تیغ از سر آهوی حرم می گذرد
۸
صائب از اهل حسد می گذرد بر دل من
آنچه بر آینه از صحبت نم می گذرد
تصاویر و صوت

نظرات