
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۳۵۸
۱
دعوی بوسه به آن غنچه دهن نتوان کرد
در میان چون نبود هیچ، سخن نتوان کرد
۲
بس که تقریب پی آب شدن می جوید
نگه گرم به آن سیب ذقن نتوان کرد
۳
خلوتی نیست که خالی ز سخن چین باشد
پیش آیینه درین عهد سخن نتوان کرد
۴
ای که بر آتش گل داشته ای دست از دور
خنده بر ناله مرغان چمن نتوان کرد
۵
دعوی خون من و وعده دلدار یکی است
که به افسون مه و سال کهن نتوان کرد
۶
هر کجا خامه صائب بگشاید سر حرف
سخن از خسرو (و) افکار (حسن) نتوان کرد
تصاویر و صوت

نظرات