
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۳۷
۱
نه بوی گل، نه رنگ لاله از جا می برد ما را
به گلشن لذت ترک تماشا می برد ما را
۲
دو عالم از تمنا شد بیابان مرگ ناکامی
همان خامی به دنبال تمنا می برد ما را
۳
مکن تکلیف همراهی به ما ای سیل پا در گل
که دست از جان خود شستن به دریا می برد ما را
۴
اگر چه در دو عالم نیست میدان جنون ما
همان بی طاقتی صحرا به صحرا می برد ما را
۵
کمند جذبه خورشید اگر رحمت نفرماید
که چون شبنم ازین پستی به بالا می برد ما را؟
۶
چنان آماده عشقیم از فیض سبکروحی
که حسن صورت دیوار از جا می برد ما را
۷
به طوفان گوهر از گرد یتیمی برنمی آید
چه گرد از چهره دل موج صهبا می برد ما را؟
۸
که باور می کند با این توانایی ز ما صائب؟
که چشم ناتوان او به یغما می برد ما را
تصاویر و صوت




نظرات