صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۳۷۰

۱

چند دل خون خود از دوری احباب خورد؟

کف خاکی چه قدر سیلی سیلاب خورد؟

۲

ترک آداب بود حاصل هنگامه می

می حرام است بر آن کس که به آداب خورد

۳

شود از زخم نمایان جگرش جوهردار

هرکه از چشمه تیغ تو دمی آب خورد

۴

تا بود دل بصفا، نفس مکدر باشد

دزد بیدل جگر خویش به مهتاب خورد

۵

بیقراری ز رگ جان حریصان نرود

بر سر گنج بود مار و همان تاب خورد

۶

فتنه در سایه آن زلف سیه در خواب است

آه اگر باد بر آن زلف سیه تاب خورد

۷

هرکه چون شبنم گل صاف کند مشرب خویش

آب از چشمه خورشید جهانتاب خورد

۸

روزی بی دهنان می رسد از عالم غیب

کوزه سر بسته چو گردید می ناب خورد

۹

چه کند با جگر تشنه صائب دریا؟

ریگ از چشمه سوزن چه قدر آب خورد؟

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی- به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد چهارم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۷۰

نظرات