صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۳۸۰

۱

شد فنا هر که سر از تیغ شهادت وا زد

تر نشد هر که دلیرانه بر این دریا زد

۲

هرکسی حاجت خود را به دری عرض نمود

دست دریوزه ما بر در استغنا زد

۳

به ادب باش که سر در قدم تیغ افشاند

چون حباب آن که درین بحر دم بیجا زد

۴

گر خس و خار تعلق نبود دامنگیر

می توان خیمه چو شبنم به چمن هرجا زد

۵

آب روشن که صفا در قدمش می غلطید

دید تا روی ترا آینه بر خارا زد

۶

هر که بر سینه ارباب دعا دست گذاشت

خبر از خویش ندارد که به دولت پا زد

۷

صائب از وادی در یوزه دلها مگذر

که پریشان نشد آن کس که در دلها زد

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی- به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد چهارم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۷۴

نظرات