
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۳۸۵
۱
آن کسی چشم و چراغ است نظر بازان را
که چو یعقوب درین کار نظر می بازد
۲
نیست امروز نظر بازی صائب با اشک
عمرها رفت که با گریه نظر می بازد
۳
چه عجب دل اگر از شوق جگر می بازد؟
نقد جان را به سر شعله شرر می بازد
۴
پیش ما سوخته جانان که نظر می بازیم
حرف پروانه مگویید که پر می بازد
۵
پاس گفتار نگهبان حیات ابدست
شمع از تیز زبانی است که سر می بازد
۶
چون ز فرهاد نگیرم سند جان سختی؟
من که از تاب غمم کوه کمر می بازد
۷
نتوان همچو خضر آب به تنهایی خورد
تشنه ما به لب بحر جگر می بازد
تصاویر و صوت


نظرات