
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۳۹۸
۱
عشق در سینه خس و خار تمنا سوزد
آرزو را به رگ و ریشه دلها سوزد
۲
دل بیدار ازین گوشه نشینان مطلب
کاین چراغی است که در خلوت عنقا سوزد
۳
چون سیاووش زآتش به سلامت گذرد
هر که امروز در اندیشه فردا سوزد
۴
گل چراغی است که روشن شود از باد سحر
لاله شمعی است که در دامن صحرا سوزد
۵
جلوه ساحل اگر سلسله جنبان گردد
کشتی از گرمروی در دل دریا سوزد
۶
آتشین چون شود از می گل رخسار ترا
در شبستان تو پروانه دو بالا سوزد
۷
در جگر آه مرا سردی دوران نگذاشت
نکند دود درختی که ز سرما سوزد
۸
کشش عشق ز معشوق نمی دارد دست
شمع بر تربت پروانه دو بالا سوزد
۹
آتش از صحبت همدرد گلستان گردد
جای رحم است بر آن شمع که تنها سوزد
۱۰
هست در شرع محبت کسی امروز تمام
که ز احباب دلش بیش ز اعدا سوزد
۱۱
صائب ایمن شود از وحشت تاریکی قبر
هرکه با دیده گریان دل شبها سوزد
تصاویر و صوت


نظرات