
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۳۹۹
۱
اشک گرمم جگر وادی محشر سوزد
داغ تبخال به کنج لب کوثر سوزد
۲
آستین دست ندارد به چراغ گل داغ
این چراغی است که تا دامن محشر سوزد
۳
آتش عشق ز خاکستر هندست بلند
زن درین شعله ستان بر سر شوهر سوزد
۴
از می این چهره که امروز تو افروخته ای
گر کنی باد زن از بال سمندر، سوزد
۵
از کلاه نمدی دود کند اخگر عشق
این نه عودی است که در مجمر افسر سوزد
۶
به که سر بر سر بالین سلامت بنهم
چند از پهلوی من سینه بستر سوزد؟
۷
از چه برده است نواهای ملال انگیزت؟
که بر افغان تو صائب دل کافر سوزد
تصاویر و صوت

نظرات