صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۴

۱

حسنِ بی‌پروا به فرمانِ هوس باشد چرا؟

برقِ عالمسوز در زنجیرِ خس باشد چرا

۲

بادهٔ پر‌زور، کارِ سنگ با مینا کند

مست را اندیشه از بندِ عسس باشد چرا

۳

تا هوا ابر و چمن پُر گل بود، از زهدِ خشک

آدمی در چار‌دیوارِ قفس باشد چرا

۴

دامنِ غواص پر گوهر شد از پاسِ نفس

اینقدر غافل کس از پاسِ نفس باشد چرا

۵

تا به خاموشی توان سنگِ نشان‌گَشتن، کسی

در قطار هرزهٔ نالان چون جَرَس باشد چرا

۶

تا کسی دریا تواند گشتن از ترکِ هوا

چون حبابِ پوچ در بندِ نفس باشد چرا

۷

آن که کوهِ قاف چون عنقا بود یک لقمه‌اش

بر سرِ خوان‌ها طُفیلی چون مگس باشد چرا

۸

این جوابِ آن غزل صائب که می گوید حکیم

تا نفس باشد، کسی بی‌همنفس باشد چرا؟

تصاویر و صوت

کلیات صائب تبریزی از روی نسخهٔ خطی که خود شاعر تصحیح نموده با مقدمه و شرح حال آقای امیری فیروزکوهی از انتشارات کتابفروشی خیام، مقدمه مورخ ۱۳۳۳ شمسی - گردآورنده: ج. آزمون - تصویر ۱۳۷
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۸۰
دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان؛ غزلیات: الف - ب - تصویر ۴۳

نظرات

user_image
ناله قهفرخی
۱۳۹۸/۱۱/۱۳ - ۰۰:۳۶:۳۰
مصرع "تا نفس هست کسی بی همنفس باشد چرا" از کیست؟